تجربه ها و خاطرات من

چهار شنبه 2 اسفند 1391
ن : کامی

به نام خدا

وقتی دوستان قدیمی خود را در دانشگاه که اکنون در رشته ای دیگر تحصیل می کنند می بینم و پس از صحبت درباره ی وضع تحصیل و تعداد واحد های افتاده هامون ، بحث خود به خود به سمت داشتن دوست دختر می رود . از این رو پی بردم که دغدغه ی اکثر ما پسرهای جوان این است ، و تصمیم گرفتم در حد توان خویش این موضوع را باز و مورد بررسی قرار دهم و از شما خواهش می کنم نظرات خودتان را با ما در میان بگذارید.

ما در سنی هستیم که نیاز شدید غریزی به جنس مخالف احساس میکنیم و راه حل اسلام برای این موضوع ، ازدواج است اما در جامعه ی کنونی ما مخصوصا با این وضع اقتصاد ، ازدواج کردن برای ما جوانهایی که از داشتن پدر پولدار محرومیم و جزو استثناهایی نیستیم که با پشتکار زیاد در سن 21 سالگی پولدار میشن و یا در قرعه کشی بانک برنده میشن باید یک سیر طبیعی را طی کنیم که در حالت ایده آل در سن 28 سالگی می توان ازدواجی مناسب داشت ولی در بازه ی 18 تا 28 سالگی باید چگونه با نیاز جنسی سر کرد؟ راه حل غربی های مدرن ، روابط جنسی آزاد یا با دوست دخترها و یا در مراکز فاحشه خانه هاست. اما ما مسلمان ها بر حسب دینی که داریم نمی توانیم و نمی خواهیم از این راه های پر خطر و کثیف استفاده کنیم . راه حل فقیه های ما با در نظر گرفتن شرایط جامعه ، تکیه کردن به قسمتهایی از دین است که مومنان و جوانان را به عفت در عمل و نگاه دعوت می کند برای مثال سر به زیر بودن ، ورزش،نگاه نکردن به فیلم های مستهجن ، نخوردن غذاهای محرک و زیاد غذانخوردن، برنامه ریزی و اشتغال در تمام روز و از این قبیل راه ها. اما در واقعیت 80 درصد جوانان امروزی مسلمان به آن معنی که در کتب اسلامی نوشته شده است مسلمان نیستند .در واقع آن ها مسلمانی هستند که جامعه تربیت می کند.

 اکنون راه حلی که جوانان انتخاب کرده اند دوست دختر است دوباره عرض می کنم منظور بنده غالب جوانان جامعه هستند والبته کسانی هم هستند که با تکیه بر مبانی اسلام توانسته اند خود را کنترل کرده و با شرایط بسازند.

حال باید به پروسه ی "دوست دختر و دوست پسر" از دیدگاه دختران نگاه کنیم . ما در کلاس معارف اسلامی در این باره بحث می کردیم که من از صحبت های دخترخانم ها این گونه نتیجه گرفتم که به خاطر این که در اسلام ،حق انتخابی قوی برای دخترها جهت انتخاب شوهر وجود ندارد و احتمال انتخاب نشدن توسط آقاپسرها هم از سوی دیگر دخترهای جامعه ما را بدین سو می راند که برای ایجاد این حق انتخاب دست به رابطه هایی بزنند که خودشان بتوانند برای زندگی خویش تصمیم بگیرند البته از فشار جنسی که بر دختران هم می آید هم نباید بگذریم ولی این گونه به نظر می رسد که قصد دختران فقط قائل شدن حق انتخاب برای خویش است.

اکنون ما دسته ای پسر داریم که می خواهند بازه ی بیکاری و بی پولی خود و البته نیاز به جنس مخالف را پر کنند و دسته ای از دختران که می خواهند مرد دلخواه خود را انتخاب کنند.

اینجا باید متاسفانه اعتراف کنم که اکثر پسرهایی که در این رابطه ها هستند مایل به روابط نامشروع هستند و شاید پرده های نازک دین القاشده توسط جامعه یا عذاب وجدان  مانع بعضی از آنهاست .که من اینجا موضع خود را بدین افکار و اعمال اعلام می کنم که زنا زناست و عملی زشت و محکوم شده پس هر عملی که احتمال وقوع گناه را افزایش دهد محکوم است . و بدانید و مطمئن باشید هر عملی در این دنیا پاداش و عقابی دارد . پاکی و نجابت گوهری گرانبهاست که به دست آوردنش سخت ولی گواراست جهنم را با لحظاتی خوش گذرانی به جان نخرید.

نکته ای که باید اینجا ذکر کنم این است که بعضی ها می پندارند با یکم رابطه با دختر ها می توانند این نیاز را بر طرف کنند ولی این گونه نیست

خاطره-حرف دل جوون 20 ساله


چهار شنبه 2 اسفند 1391
ن : کامی

ذهن مهم تر است يا جسم؟

به نام خد

ادر یک کتابی متنی جالب دیدم که آن را یادداشت کردم و فکر می کنم چندین بار خواندن  آن خالی از لطف نباشد.

تصور کنید در منطقه ای جنایت خیز زندگی می کنید . کسی در خانه ی شما را می زند . زنجیر در را می بندید و لای در را باز و به بیرون نگاه می کنید افراد خطرناکی می بینید . بوی مشروبات الکلی و ماری جوانا را تشخیص می دهید و در دستانشان چاقو و چماق می بینید.

با چه سرعتی در را می بندید و جلوی ورود آنان را می گیرید؟

با همان دقتی که از جسم خود مراقبت می کنید ، باید از ذهن خویش هم محافظت کنید.

پزشک معروف به نام سوامی سیادا گفت:"اگر خود را با چاقوی تیز ببرید بهتر از آن است که بگذارید فکر اشتباهی وارد ذهنتان شود."     

خاطره-حرف دل جوون 20 ساله


چهار شنبه 2 اسفند 1391
ن : کامی

معامله با خدا

به نام خدا

خدایا روسیاهی یار همیشگی من ، مقابل توست

خدایا توبه می کنم از این همه بی شرمی و گناهکاری

این همه بار گناهانی که به دوش می کشم فقط به دست تو از من برطرف می شود

ای خدا بدون رودربایستی می گم : واقعا  خجالت می کشم روت نگاه کنم . بارها توبه کردم ولی باز گناه کردم. همه از خوبیات می گن که همه رو می بخشی ، می گن که تو دنبال بهانه ای که بنده هات رو ببخشی .

خدایا همه ی گناه های منو تا الان هرچی که کردم رو توی روز قیامت عذاب بده به جاش فقط یه درخواست ازت دارم  که از الان تا آخر عمرم رفیق و یارم باش و تنهام نذار، عشقم باش . هرکاری می کنم می بینم زدم به کاه دون ، فقط تو حقیقتی ، تا الان فکر می کردم نماز خوندن و عبادت کردن و دعا یه کاری هست که فقط تو آخرت به درد می خوره ، اما الان فهمیدم که تو میدونستی ما چقدر فراموشکاریم که زود تورو   و خوب بودن رو از یاد می بریم مشغول به یک سری چیزهای بی ارزش می شیم

خاطره-حرف دل جوون 20 ساله

:: برچسب‌ها: حرف دل, توبه, دلنوشته,


چهار شنبه 25 بهمن 1391
ن : کامی

 

به نام خداوند که انسان را آفریده و در این انسان دو نوع"شدن"را قرار داده. انسان می تواند تبدیل به هرجه شود من این جمله را از روی تجربه و ادراکات خود عرض می نمایم :"که انسان بدون هیچ محدودیتی می تواند تبدیل به هرچه که می خواهد بشود چه خوب چه بد.". البته این پروسه اکثر اوقات ناخودآگاه انجام می شود. یعنی ما در ظاهر می خواهیم یک چیز شویم ولی در باطن و درون یک چیز دیگر را می خواهیم که متاسفانه آن چیز دیگر عملی می شود البته راه هایی وجود دارد که این چیز و آن چیز را یکی کرد ولی در گنجایش بحث کنونی ما نیست.  در این نوبت یک مطلب از کتاب مدیریت زمان آقای برایان تریسی انتخاب کرده ام که در ذیل خواهم آورد . پیش از رفتن به سراغ مطلب آقای تریسی می خواهم نکاتی را یادآوری کنم : اولا باید بزرگترین اشکال فلسفه ی موفقیت را فاش کنم که خداوند در این فلسفه نقشی را بازی نمی کند و اگر شما چندین کتاب اصول موفقیت را بخوانید و از صمیم دل ، آن ها را باور کنید دیگر خدا از زندگی شما به مرور خارج می شود و اگر بماند ظاهر و نمادی از خداست من این نکته را خودم آزموده ام و سرم به سنگ خورده است .اساسا دلیل جداسازی خداوند از زندگی در مکاتب بی خدایی (سکولاریسم (به صورت کلی با اجزای سکولاریسم کاری نداریم) ماتریالیسم و اومانیسم و...)این است که خدا بسیار بزرگ است و در این خانه اگر خدا باشد جایی برای انسان نمی ماند و بهتر است بگوییم خدا نیست تا جا برای انسان گشاده تر باشد .
دوما انسان را شدیدا دنیاطلب ، بنده ی آرزو و هوا می کند.باید این جمله را کمی چکش بکوبیم که چگونه فلسفه ی موفقیت انسان را بنده ی هوا می کند. باید عرض کنم که موتور تحریک کننده ی این گونه کتابها راحتی مادی و پول هست و توصیه های این کتاب ها این است که هرچه بیشتر درخواست و آرزو های مادی بکنید بهتر است و مدام به انسان تلقین می کند که شما لایق هر آنچه که تصور میکنید داشته باشید هستید.
سوما این کتاب ها همواره به ما تلقین می کند که تو خوبی تو اولی تو بهترینی و ..... . و این یعنی دروغ گفتن به خود و بدتر این که انسان را به خواب غفلت می برد و از دیدن عیب های خود محروم می کند.
اما من بالشخصه از این کتابها چیزهای بسیاری یادگرفته ام و هیچ وقت نباید چشم بر علوم انسانی تمدن غرب که بسیار پیشرفت کرده و قابل احترام است ببندیم بلکه باید آسیب ها را بشناسیم و روی آن ها تفکر کنیم. اصل اساسی انسان بودن این است که هیچ چیز را چشم بسته قبول نکنیم و این کلام خداست که:
"به هر آنچه اطمینان نداری تکیه مکن"
اما برویم سراغ برایان تریسی:
هرچه بیشتر درباره فراد موفق بررسی کردم ، برایم آشکارتر شد که همه ی آن ها یک وجه مشترک دارند . آن ها ارزش بسیار زیادی برای وقت خود قایل هستند و به طور مداوم سعی می کردند که زندگی خود را بهتر سازمان دهی کرده و کار آمد تر شوند
    درجایی دیگر برایان می گوید:
طبق قانون تناظر زندگی بیرونی تصویر منعکس شده ی زندگی درونی شماست.به هرجا که نگاه می کنید تصویر منعکس شده ی خود را می بینید. دنیا را آن گونه که هست نمی بینید ، بلکه آن را انعکاسی از وجود خود ، یعنی درونتان خواهید دید . اگر می خواهید آن چه را که در دنیای اطرافتان جریان دارد- روابط ،نتایج،پاداشها تغییر دهید ،باید آن چه را که در دنیای درونتان می گذرد ، تغییر دهید. خوشبختانه ، این تنها بخش از زندگی شماست که بر آن کنترل کامل دارید.
تن درست و تلاشگر باشید خدانگهدار.
 
.
 
خاطره-حرف دل جوون 20 ساله


دو شنبه 16 بهمن 1391
ن : کامی

صبر کلید نورانی شدن قلب

 

به نام خدایی که خداست حتی اگر ما نشناسیمش ، خداست حتی اگر ستایشش نکنیم ولی ما انسان نیستیم اگر او را نشناسیم و ستایشش نکنیم
امیرالمومنین در نهج البلاغه از قول پیامبر حدیث نیکویی بیان فرموده اند که بسیار در خور تامل است. ایشان می فرمایند:
گرداگر بهشت را امور ناگوار فراگرفته است و دورادور جهنم را امور لذیذ.(خطبه ی 176)
مولوی نیز در مثنوی حکایت کسانی را نقل می کند که میان ورود به آتش و ورود به آب متحیر شده اند. از میان کسانی که به پندار زیرکی ، بی درنگ به آب میزنند ، اما از آتش سر در می آورند ، و کسانی که فداکارانه به آتش می زنند و از آب سر در می آورند .
او به عکس شمعهای آتشی ست                                                می نماید آتش و جمله خوشی ست
معنای این سخن آن است که کسانی می خواهند وارد بهشت شوند باید از میان ناگواری ها بگذرند و با خواهشهای نفس خود مخالفت ورزند و کسانی که به دوزخ می افتند ، کسانی هستند که مجذوب لذایذ و خوشی ها می شوند.امام رضا (ع) در این زمینه می فرمایند:
کسی که طلب بهشت کند، اما بر شداید صبر ننماید، خود را استهزا کرده است.
کثیری از نعمتهای این جهان صورت وارونه دارند. در بادی سلوک تشخیص امور به ظاهر مکروه و به واقع گوارا ، از امور به ظاهر گوارا و در واقع تلخ دشوار است.اما رفته رفته هرقدر شخص در مسیر سلوک بالاتر می رود ، حقیقت امر را بهتر درمی یابد و حساسیت این تشخیص برای او آسان تر می شود.خداوند غیور است و از همین رو امور شریف و گرانبها را از دست نامحرمان و نااهلان دور می دارد ، یعنی آنها را گاه در پرده ی تلخی ها و مشقّتها می پیچد .لذا فقط کسانی می توانند از گوهرهای تابناک بهره مند شوند که دلیرانه در آن عرصه های دهشتناک گام بگذارند.
جهان ، صحنه ی امتحان الهی است و خداوند بندگان خود را به اموری می آزماید که شاید ظاهر طبع ناپسندی داشته باشند_ اگرچه باطنشان سراسر خیر است."امتحان"خداوند یعنی انکه وی بندگان را در کوره ی بلایا زیرورو می کند تا آشکار شود که چه کسانی اهل دلیری اند و جسارت پا نهادن به عرصه های سخت را دارند.
و شما را آزمایش می کنیم تا مجاهدان و صابرانتان را بشناسیم و حدیثتان را آشکار کنیم.(محمد،31)
البته شما را به اندکی ترس و گرسنگی و بینوایی و بیماری و نقصان در محصول می آزماییم و صابران را بشارت ده(بقره ،155)
این صابران کسانی هستند که معتقدند این جهان بر مدار سنجیده ای می گردد و مدیریتی دارد.
صابران به حقیقت(انا لله و انا الیه راجعون ) واقفند . به تعبیر امیرالمومنین :
وقتی می گوییم "انا لله"در واقع اقرار می کنیم که مملوک خداوندیم و به خودمان تعلق نداریم. و وقتی می گوییم "و ان الیه راجعون" اقرار می کنیم که هالک و فانی شئنده ایم.
و این سرمایه ی دیگری است که صبوران را در صبوری استوار می دارد. علم به وضع واقعی عالم و یقین به مدیریت حکیمانه خداوند و آگاهی از حقیقت هستی خویش.
 
خاطره-حرف دل جوون 20 ساله

:: برچسب‌ها: صبر-ایمان,


پنج شنبه 5 بهمن 1391
ن : کامی

چی فکر میکردم چی شد؟

به نام کسی که اگه همه انکارش کنند باز هم هست

توی یک درسی که هفته ی پیش امتحانشو دادم 100% مطمین بودم نمره ی بالای 17 میگیرم روی درس وقت گذاشته بودم خیلی خونده بودمش علاقه ی زیادی هم بهش داشتم امروز رفته بودیم که استاد برگه هارو بهمون نشون بده و هرکی شکایتی داره همونجا بهش بگه. خب منم که خودم 17- 18 میدونستم. بچه های یه رشته دیگه رو راه انداخت که 1 ساعت کشید بعد نوبت ما شد رفتیم جلو گفتن بیشترین نمره رو کی آورده؟ استاد قبل اینکه چیزی بگه من تو ذهنم اسم خودمو تکرار می کردم که گفت مثلا "محمدعلی محمدعلی زاده ی اصل بیقراری" من با خودم گفتم" عیب نداره حتما نیم نمره بیشتر شده دیگه.خب پیش میاد" رفتم جلو برگمو داد دستم میخکوب شدم نوشته بود 12.5 کل درس رو کاملا فهمیده بودم و تمام سوالات رو میدونستم ولی به جزییات دقت نکرده بودم منم فکر میکردم اصل فهمیدنه که اشتباه میکردم اصل اینه                       که طوری برگت رو بنویسی که استاد فکر میکنه درسته. حالم بد شد حتی حوصلم نگرفت با استاد کلنجار برم یک یا یکونیم ازش دربیارم باورتون نمیشه به خاطر نذاشتن s=0 ; دو نمره کم کرده بود.

 

خاطره-حرف دل جوون 20 ساله

:: برچسب‌ها: خاطره,


پنج شنبه 28 دی 1391
ن : کامی

قهرمانی که بدون مسابقه قهرمان میشود

 

بسم الله الرحمن الرحیم
چگونه شکر این نعمت گذارم ////// که زور مردم آزاری ندارم
این بیت شعر رو اگه بسطش بدیم میتونیم توی معانی دیگری هم بکار ببریم:
چگونه شکر این نعمت گذارم/////// که فرصت و مجال گناه کردن ندارم
هرچند قافیه ی درستی پیدا نکرد ولی انگار برای بیشتر جوونای ما که فکر میکنن مذهبی هستن صادقه . بعضی از ماها به علت اینکه در یک خانواده ی مذهبی و یا شبه مذهبی متولد شدیم و وسایل و شرایط گناه و معصیت در اختیار نداشتیم سالم مانده ایم که این خود مایه ی شکر و دعاگوییست ولی وقتی گستره ی جهان ما بزرگ تر شد و خوراک نفس و شهوت آماده تر شد ممکن است آن قهرمانی که در مسابقه های بی حریف همیشه اول می شد شکست سختی بخورد مثال های گوناگونی می آورم: منظ.ورم همون کسایی هستن که آب ندیدن وگرنه شناگرهای ماهری هستن . بر سبیل مثال یک جوان مذهبی (از همان نوع که عرض کردم) وقتی از آن محیط امن پا فراتر می گذارد و به شهر دیگر و خوابگاه ها با آن شرایط که آشناییم می رود بعد از 2 سال که به خانه بر می گردد دیگر همان آدم متعصب نیست .کلا زیر و رو شده .بله دین داری همینجوری و موروثی حفاظ محکمی نمی تونه مقابل این خطرات باشه و دین داری با تحقیق ولی بدون عشق به خدا و پیامبر و اهل بیتش هم همین طور.
مثال دیگر دیدن فیلم های پورن و گسترش افکار و تصورات سکسولوژِی قبل از خواب هست. که درصد خیلی عظیمی از جوان ها معتاد به تماشای پورن هستند. شاید مثال دوم کوچکتر از مثال اول به نظر بیاد ولی بسیار رایج و بسیار خطرناکه . توی همون غرب و اروپا که این آثار تولید میشه مخالفتهای خیلی زیادی وجود داره ولی سود بسیار زیاد این صنعت سبب ادامه ی این تولیدات شیطانی شده.
یکی از دوستانم میگفت من بارها این گونه فیلم ها دیده ام ولی آسیبی به دینم نزده . ولی آسیب های دراز مدتی روی جسم و روانش گذاشته که الان خیلی به دین بی تفاوت شده.
خب درمان چیست؟
دروازه های ورود و خروج هر کشور از اهمیت خیلی خیلی زیادی برخودارند و با حساسیت ویژه ای اجازه ی ورود و خروج کالا و ...... صادر میشه. حالا بیاید ما فکر کنیم که دروازه های ورود و خروج وجودمون چیه ؟ گوش و چشم و زبان .
آیا ما مراقبت کافی درباره ی وارد وخارج شدگان وجودمون انجام میدیم .این نکته از اهمیت فوق العاده زیادی برای تعلیم و تربیت انسان و حتی ارزش و احترامی که به او قائل می شوند دارد . به کسی که هیچ کنترل بر ورود و خروج وجودش و اعمالش ندارد دیوانه گفته می شود و کسانی که به آنها اهمیت نمی دهند که اثریت باشیم نادان گفته می شود.
بابا طاهر یک راه حلی برای ما عرضه می کند:
زدست دیده و دل هردو فریاد////که هرچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش زفولاد////// زنم بر دیده تا دل گرددآزاد
خب اینم یه حرفیه قشنگ با یه خنجر می زنیم چشم و کور میکنیم تا هیچی نشنویم که مبادا هوس غیر خدا به سرمون بزنه ولی حالا گوشمون چیزی شنید چی؟ خب یه تیغ دیگه میسازیم میزنیم گوش رو هم ناکار میکنیم حالا میشی یه انسان درست حسابی.!
من که این راه رو امتحان نمیکنم ولی انصافا راه آسونی بود چون مقابله کردن با نفس خیلی سخت تر از کور کردنه چشم هاست.
مراقبت مراقبت از خویشتن و اعمال تنها راه این هست که کار سخت و طاقت فرسایی هست اما اما وقتی کسی بتونه و این سختی های مقابله با نفس رو تحمل کنه به یک شیرینی بی انتهایی میرسه که باور کنید باور کنید لذات جنسی در بهترین شرایط به گرد پاش هم نمیرسه.
فکر میکنم من کم اطلاع تر از آنم که بیش از این، پا در این وادی بگذارم .
حالا من که این حرفارو میزنم فکر نکنید خودم از اسمون اومدم هیچ گناهی نمیکنم اینا همون دردای من هستن که دارم به خودم هم یاداوری میکنم آخه حرف زدن خیلی راحت تر از عمل کردنه خیلی راحت تره.
ببخشین که گاهی کتابی و گاهی خودمونی حرف زدم خب دیگه حالا شده.
خاطره-حرف دل جوون 20 ساله


دو شنبه 6 آذر 1391
ن : کامی

چند کلمه با امام حسین

یادداشت های دل من در ظهر عاشورا:

من این یادداشت ها رو در ظهر عاشورا ساعت 12 نوشتم و در او حال و هوای حسینی بودم و شما هم با عشق حسینی بخونید:

یا حسین تو را می شناسم

تو را می شناسم نه این که واقعا بشناسم

من تو را می شناسم چون بزرگی ات را می بینم

من تورا می شناسم چون کوجکی خود و پدرانم را میبینم

تو مرا نمی شناسی چون کوچک تر از آنم که به چشمت آیم

یا حسین،در بیابان کربلا از جان جگر گوشه هایت گذشتی در راه خدا

یا حسین در بیابان کربلا  نترسیدی

یا حسین ، لحظه ای سست نشدی

تو بزرگی چون عقیده ات بزرگ است

تو خوبی چون خوبی ات زیاد است

تو زیبایی چون خدا را داری و داشتی

تو بزرگ ترینی چون با خدا بودی

حسین بی خدا، حسین نیست

عزاداری برای آن حسین ارزش ندارد

حسین حسین است چون خدا را داشت

ما حسینی میشویم اگر با خدا باشیم

چه کسی گفته عمری، روزگاری

چشم ببند بر خدا و باید و نباید های حقیقی خدا

و در عزای حسین با خوراندن پلو به مردم

با زدن خود با خرج کردن همان پول های بی خدا

می روی بهشت؟

کاری از دست حسین بی خدا بر نمی آید

اگر می خواهی حسین کاری برایت بکند اول خدایش را ببین

اگر می خواهی حسین را بشناسی اول خدایش را بشناس

اول کردار حسین را بشناس

اشک نا مسلمان ها به چه درد حسین می خورد؟

حسین مسلمان می خواهد

حسین ذلت نپذیرفت و شهید شد تا به خدا برسد

در این حال ما حسین می خواهیم که از خدا فرار کنیم؟!

ما حسین می خواهیم که در نظر خود میانبری بزنیم و خدا را جا بگذاریم!؟

حسین بی خدا ، چه کاری از او بر می آید؟

آی انسان ها دلم از دست خودمان خون است

چرا باید از عزای حسین فقط آهنگ و آواز بیادمان بماند

حسین مکتب عاقلان است

حسین دروازه ای به سوی خداست

حسین برای خدا کشته شد و ما انتظار داریم که شفاعت ما ، بی خدایان را بکند؟

حسین ،چند کلمه بشنو از من

بشنو از من که در نبرد خودم با یزیدها شکست خوردم و می خورم

حسین چه کار کردی که حسین شدی به من هم بگو

من نمی خواهم و نمی توانم حسین شوم ولی که حرّ می توانم شوم

حسین تو حرّ را که راه به رویت بست ، پذیرفتی

مرا که از حرّ رو سیاه ترم را هم می پذیری؟

خوشا به حال حرّ خوشا به حال یارانت

حسین تنهایی مرا ، درمان تویی

حسین دوای درد بی کسی من تویی

حسین راهت را که به سمت خداست به من هم بنما

حسین ای کوه ایمان، ای دریای غیرت

حسین ای بزرگوار

مرا هم ببین

من راهم را گم کرده ام

من در کربلای خودم نمی دانم دوست کیست دشمن کیست مرا نور چشم بده

حسین ، مرا  از بند شهوت رها ده که درمانده ام

حسین، سالها گفتار بی کردار داشتم

از خدایت بخواه روزگاری کردار بی گفتار نصیبم کند

وقتی کودک بودم با خود فکرها می کردم

که اگر در کربلا بودم حسین تنها نمی ماند

اگر در کربلا بودم بچه های حسین بی آب نمی ماندند

ولی الان شکر می کنم که آنجا نیستم

چون می ترسم رو به روی تو می ایستادم

خاطره-حرف دل جوون 20 ساله


شنبه 27 آبان 1391
ن : کامی

دلنوشته هایی از ته دل

 

با نام و یاد خدا
یک شب ، یک شب معمولی شاید معمولی تر از هر شب بعد از تماشای تلوزیون یا به عبارت دیگر بعد از خواب البته خوابی بی هیچ سود و منفعت بلکه مضر که متاسفانه امروزه سالمترین تفرح محسوب میشود رفتم به اتاقم وکمی مثل همیشه خواستم درباره ی ضعف هایم بنویسم و روشون فکر کنم ولی خود به خود دیدم دارم یه چیزایی شبیه شعر می نویسم من درباره ی شعر نمیدانم واقعیتش را بگویم اصلا نمیدانم . سطرهایی نوشتم ولی هر آنچه نوشتم از قلبم آمد کاش خداوند به بعضی از سطور نوشته هایم خشم نگیرد که اگر من جرات کردم گاهی با خدا راحت سخن بگویم به خاطر مهربانی و بزرگی است که از او سراغ دارم وگرنه من کوچک تر از آنم که با خدا سخن بگویم. لطفا دل نوشته هایم را که در ذیل آورده ام  را مطالعه کنید و نظرات خودتان را نسبت به دل نوشته هایم ، روک و صریح بگویید..
سالهاست من با خودم تنهام همیشه من ، من هستم کاش می شد منه دلخواه خودم بودم یا باید همون من که می خواهم بشوم یا باید تصور کنم که همون من هستم و الکی راضی باشم و با این رضایت بیهوده بمیرم.
خب بریم سراغ دل نوشته هام که نمیدونم شعرن یا نثرن یا.....:
 
چشمهایم نیاز به استراحت دارند
اراده ام نیاز به تقویت دارد
نفسم زیادی چاق شده
اوقات بی ثمرم زیاد شده
آخر من در کجا خواب مانده ام
آخر من کجا هستم
که دزدان روح و جسم
مرا به غارت می برند
مگر من خدا ندارم
مگر خدای من خوابیده است
پس من چرا هنوز اسیرم
خدایا مرا آزاد نمی کنی؟
خدایا راهی که نشانم دادند
گفتند این راه، راه توست
آیا راست گفتند؟
خدایا نجاتم نمی دهی؟
تا به کی خود را به تمنّای گوشه چشمی
حواله ی فرداهای تلخ و بی فرجام کنم
خدایا مرا نمی بینی؟
آیا من خوابیده ام یا خود را به خواب زده ام
خدایا مرا تنبیه نمیکنی؟
هر روز صبح که بیدار می شوم چشم می بندم برحقیقت ها
خدایا چشمانم را باز نمی کنی؟
کیلومترها، کتاب برای یافتن حقیقت دویده ام
ساعت ها راه کلافگی و روزمرّگی را چشیده ام ، مزمزه کرده ام و تف کرده ام
خدایا شیرینی خودت را برمن نمی چشانی؟
بارها به شما گفته ام تو
بار ها به نعمت هایت گفته ام کفر
بارها توبه کرده ام و به روی توبه ام خندیده ام،گریسته ام
بارها و بارها گناهان تورا میزبان بوده ام
خدایا تو بزرگواری ولی من کوچکم
ممکن است بگویم که ناتوانی که مرا نمی کوبی؟
در سکوت نیش دار میز تحریرم می گریم
رویت را ندیده ام ولی سایه ات را دیده ام
آن سایه ی تو بود بر روی قلبم؟
شب های قَدرت گریستم
تاکه پا روی چشمم بگذاری
خدایا ، پس کجایی؟
می گویند تو را وقتی می بینم که مرده باشم
خدایا پس کِی می میرم؟
قلبم به اندازه ی کویر ، خشک است
به اندازه ی دریا ، سنگین
به اندازه ی شب ، سیاه
خدایا آن قدر نیامدی
آن قدر نیامدی که قلبم فراموش کرد خانه ی توست
تو از خود بر من دمیدی
و من از خود بر دنیا
خدایا تو سخاوتمندی یا من؟
من با خود گاهی دشمنم
من گاهی خشکم
خدایا بر من نمی باری؟
تو همیشه ابری و من همیشه کویر
خدایا سیرآبم نمیکنی؟
 از شما متشکرم که نوشته های مرا خواندید و قدم بر افکار من گذاشتید امیدوارم چیزی درخور وجود با ارزش شما در افکارم بوده باشد.
 
 
خاطره-حرف دل جوون 20 ساله

:: برچسب‌ها: دلنوشته,


سه شنبه 27 دی 1390
ن : کامی

حالم چنان بده که دوست دارم شیرجه بزنم تو یه استخر پر از عقرب

به نام خدا

بعد از مدتها دوباره دست به کیبرد شدم تا یه پست بنویسم امیدوارم خوب از آب در بیاد.

حالم چنان بده که دوست دارم شیرجه بزنم تو یه استخر پر از عقرب اما خب چه میشه کرد دنیاست دیگه . ترم اولی هست که تو یه دانشگاه مختلط درس می خوندم که واقعا این ترم اولی چنان چنان خراب کردم که هر چی بگم کم گفتم به احتمال زیاد مشروط میشم 2-3 یا بیشتر تجدید میارم . نکته ی وحشتناک قضیه اینه که از نظر مالی مستقل نیستم. نمیدونم زمان امتحانات چه فکرهایی میکردم و نمیخوندم . آخه سابقه نداشته تو دانشگاه چنین گل کاری بکنم تو فامیل تو دوستان همه منو نه چندان زرنگ ولی زرنگ میدونن احساس بازنده هارو ندارم ولی احساس بدی دارم .

اما ما مسلمونیم و تو این مواقع باید به پناهگاه محکمی پناه ببریم که توی اون احساس آرامش کنیم.

همتونو دوست دارم واسم دعا کنید بتونم این همه سرزنش رو تحمل کنم و بتونم ترم بعد جبران کنم.همتونو دعا میکنم دوستون دارم به خدا می سپارمتون.

خاطره-حرف دل جوون 20 ساله



تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جرف دل جوون 20 ساله و آدرس kami45.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.