به نام خدا
توجه داشته باشید این کتاب در سال 1876 نوشه شده است .
آنچه بیش از هرچیز ذهن مرا به خود مشغول می کرد موضوع بازیگر بود بارها از خود پرسیده ام آیا بازیگری بهترین نقطه ی حرکت برای بررسی مفهوم خطرناک "هنرمند" نیست؟ دروغ و تصنعی در جلوه ی صداقت ، لذت درونی تظاهر کردن، لذتی چنان سرریز و فوران کننده که گاه آن چرا که "شخصیت" نامیده می شود ، عقب می راند ، سیراب می کند و گاه خاموش می کند . تمایل شدید باطنی درنقش ، در پس نقاب و ظاهر ذوب می شود و لبریز از توان تقلید هر نقش ، دیگر نمی تواند خود را از خدمت تنگاتنگ و بهره دهی آنی ارضا کند : این است کاری که فقط بازیگر انجام میدهد؟ بی تردید چنین غریزه هایی در خانواده های عامی و سطح پایین جامعه آسانتر رشد کرده است ، خانواده هایی که برای حفظ بقای خویش مجبور بودند به هر بندگی و اطاعتی تن دهند و با هر وضع تازه ای کنار آیند. با هر موقعیتی بسازند ، همیشه خود را غیر از انچه هستند نشان دهند .اینان به تدریج عادت می کنند به اصطلاح لباس عوض کنند و به هر سازی برقصند ، درنتیجه در این قایم باشک بازی ها استاد می شوند و تقلید و ادا دراوردن در ان ها به صورت خصلت ثانوی آنان در می اید و سرانجام روزی این استعداد تقلید و ایفای نقش در اثر میراث به جا مانده از نسل های طولانی ، منجمد شده جنبه ی خصلتی مسلط ، نامعقول و غیر قابل کنترل به خود می گیرد و غریزه ای می شود که دیگر غرایز را هدایت می کند و بازیگر را به "هنرمند" در می آورد(هنرمند بیش از این ، همان مقلد ، مسخره ، لوده و دلقک و خدمتکار سنتی بود) چون این دلقک ها ، پیشقراولان هنرمندان و حتی نوابغ بوده اند.
در طبقات اجتماعی بالاتر نیز همین فشارها همین نوع شخصیت را بوجود می اورند و با این تفاوت که این یکی هنوز مقداری از غریزه ی لازم برای مهار غریزه ی بازیگری در خود را حفظ کرده است. و بالاخره زنان: بهتر است کمی هم به تاریخ انان فکر کنیم : ایا لازم نیست که ان ها ابتدا و قبل از هر چیز بازیگر باشند ؟ببیند پزشکانی را که این دختران دوست داشتنی هیبنوتیز کرده اند ، چه می گویند ، این خانم ها را دوست بدارید و بگذارید که شما را هیبنوتیز کنند ..... انوقت چه اتفاقی می افتد؟ در همان حالی که خود را تسلیم میکنند نقشی را هم بازی می کنند ، ..... زن چنین هنرمندی است..... .
نظرات شما عزیزان: