به نام خدا
سلام خواستم با سه تا از دوستا یه شرکت بزنیم یعنی یکیشون اصله کاری بود و من سرمایه ای نذاشته بودم هیچی دیگه تو یه اختلاف قشنگ اب پاکی رو ریخت تو دستم .الان فهمیدم که باید فقط به خودم متکی باشم و الان دارم یه تخصصی یاد میگیرم حتی باهاش پول هم درنیاد باز هم تخصصه . البته اینا رفیق فابریکا بودن وای به حال دوست معمولیا.
میگن آدم هر طوری باشه چند برابر اون خصلت ها توی کسانی که باهاشون دوست میشه هست . من میترسم و ناراحتم که چرا چند مدتی دوستایی که جذب میکنم یا چشم چران هستن و یا دیگه اخرش و با دوس دختراشون.... . امروز یکیشون پیشم خاطراتشو تعریف کرد والا اگه بخوام همشونو ترک کنم باید تنها بمونم نکته ی مهمتر اینکه هم گروهیم هست.
*****************************************************************************
امروز تو خیابون داشتم با تلفن حرف میزدم که صدای اذون اومد برای راحت تر حرف زدن رفتم تو یه کوچه ی خلوت ، چند ده متری جلو رفتم و وقتی گوشی رو قطع کردم به سمت راستم نگاه کردم صحنه ی زیبایی دیدم : هو داشت تاریک میشد یک مسجد اونجا بود صدای موذن زاده هم میومد کنار گلدسته ها هم قرمزی خاصی تو اسمون بود اصلا نمی شد که نری و نماز نخونی. ولی نمیدونم چرا موقع نماز هی چیزهای مختلف تو ذهنم میومد فقط لبمتکون میخورد .
خدایا تیرگی های دلمون فقط با شیشه پاک کن ساخت تو پاک میشه. کافیه شیرینی عبادت رو تو دلم بذاری.
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: آب پاکی, دوستی , رفاقت, ,